چاک پالانیک اکتاب باشگاه مشت زنی را سال ۱۹۹۶ نوشت. رمانی که در نگاه اول خشونت طلبی را به نمایش می گذارد اما جی.جی.بالارد نویسنده آمریکایی معتقد است کتاب باشگاه مشت زنی را باید آینه تمام نمای انسان تنهای امروز دانست.
چاک پالانیک در سال ۱۹۶۲ در واشنگتن متولد شده است. این نویسنده ۴۶ سال دارد و کتاب باشگاه مشت زنی او تا اوایل سال ۹۸ در رده برترین کتاب های کتابخانه های ایالت متحده امریکا باقی ماند و کمی بعد وقتی دیوید فینچر فیلمی براساس این داستان ساخت، دوباره این کتاب به لیست پرفروش ترین های آمازون راه یافت. دیوید فینچر فیلم باشگاه مشت زنی را با حضور چهرههایی همچون برد پیت و ادوارد نورتن ساخت، با این حال پایان فیلم و رمان چندان شباهتی به یکدیگر ندارد و کارگردان و نویسنده هر یک راه خود را رفتهاند!!
درباره کتاب
باشگاه مشت زنی در مورد کارمندی بدبین است که در یک کارخانه اتومبیل سازی کار می کند و مدتی است از بی خوابی رنج می برد.
او یک روز با فردی با لباس های عجیب و غریب آشنا میشود که شغلش بازاریابی صابون است و عقاید نو و جالبی دارد.
با او به محل زندگی اش در محله ای می رود که زباله های سمی شهر را آنجا انبار میکنند، شیفته او میشود و با او در مورد آزادی و راه های کسب قدرت صحبت میکند. این دو برای آن که از عقده های درونی خالی شوند و به اصطلاح تولدی دوباره داشته باشند، آگاهانه شروع به کتککاری میکنند.
بعد از آن فکر راه اندازی یک باشگاه به ذهن آن ها خطور می کند. اما نه هر باشگاهی…
بلکه یک باشگاه مشت زنی زیرزمینی…
باید اعتراف کنم که ترجمه های پیمان خاکسار و همچنین کتاب هایی که او برای ترجمه انتخاب می کند عالی هستند.
پیشنهاد می کنم حتما کتاب باشگاه مشت زنی را بخوانید و آن را صرفا یک اثر پر از خشونت نبینید.
اول که کتاب را می خوانید به نظر گنگ و بی مفهوم است اما صبر داشته باشید و جلو بروید.
زیبایی کتاب همین است که شما سخت تلاش می کنید بفهمید جریان از چه قرار است. کتاب سه شخصیت محوری دارد؛ راوی بدون نام که شخصیت اصلی است، مردی به اسم تایلر دردن و زنی به اسم مارلا سینگر.
قسمت هایی از کتاب
اولین قدم برای رسیدن به جاودانگی مردن است.
ما اینجا یک جور مثلث عشقی ترتیب داده ایم. من تایلر را می خواهم، تایلر مارلارا و مارلا من را. من مارلا را نمی خواهم و تایلر هم دوست ندارد که من دوروبرش باشم. دیگر دوست ندارد. این قضیه ربطی به نقش عشق در رابطه عاشقانه ندارد. بیشتر شبیه نقش مایملک در مقوله مالکیت است.
ضرب المثلی قدیمی می گوید همیشه کسی را می کشی که از همه بیشتر دوستش داری.
وقتی که می فهمی تمام کسانی که دوست شان داری سر آخر یا طردت می کنند یا یک روز می میرند، گریه کردن برایت خیلی ساده می شود.
قوانین باشگاه مشت زنی:
قانون اول: درباره باشگاه مشت زنی با کسی حرف نمی زنید.
قانون دوم: درباره باشگاه مشت زنی با کسی حرف نمی زنید.
قانون سوم: در هر مبارزه فقط دو نفر شرکت می کنند.
قانون چهارم: در هر زمان فقط یک مبارزه انجام می شود.
قانون پنجم: شرکت کنندگان باید بدون پیراهن و بدون کفش باشند.
قانون ششم و آخر: مبارزه تا جایی که لازم باشد ادامه پیدا می کند.
چیزهای زیادی هست که ما دوست نداریم راجع به کسانی که عاشق شان هستیم بدانیم.
من خسته و دیوانه و عصبی بودم. هر بار که سوار هواپیما می شدم آرزو می کردم سقوط کنیم. به آدم هایی که داشتند از سرطان می مردند حسودی ام می شد. از زندگی ام حالم به هم می خورد. از شغل و اسباب و اثاثیه ام خسته و عصبانی بودم و هیچ راهی هم برای تغییر به عقلم نمی رسید. فقط می خواستم تمامش کنم. احساس می کردم در تله افتاده ام. زیادی کامل بودم. زیادی بی نقص بودم. دنبال یک راه برای فرار از زندگی حقیرم بودم.
آن ضرب المثل قدیمی که می گوید چه طور همیشه چیزهایی را از بین می بری که از همه بیشتر دوست شان داری از هر دو طرف صادق است. نابودی دو طرفه است.
هر چیزی که دوستش داری، یا تو را پس می زند یا می میرد.
اطلاعات کتاب
- کتاب باشگاه مشت زنی
- نویسنده: چاک پالانیک
- ترجمه: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه